محل تبلیغات شما

دیروز بعد از تمام کارامون میخواستم یه چیزی درست کنم بخورم

خیلی ضعف کرده بودم،

میوه ها رو از یخچال اوردم بیرون،

داشتم به سیب قرمزِ توی ظرف نگاه می کردم.

یاد سیب قرمزی افتادم که توی ماشین بهش دادم

و البته بیشتر داشتم به روزایی فکرمیکردم که

تاکید کرده بودم هر روز بهش بگم چی میخورم و غذام چیِ؛

از اون روزی که توی خونه حالم بد شد و ضعف کرده بودم بدجوری نگران حالم شده بود

اون روزا نگران این بود که مبادا بد غذا بخورم یا سر کار هیچی نخورم

این روزا دیگه نمیگه ها

ولی میدونم بازم نگرانه

هرچند همیشه بهم میگه بادمجون بم آفت نداره

 

آدمِ بدی نیست

آدم خوبیِ

ولی یه کمی اذیتم میکنه به خودشم گفتما

ولی نمیتونم از دستش ناراحت بمونم

اصلا نمیتونم اگر از دستش ناراحت بشم عین بچه ها فقط گریه میکنم

نمیدونم من عجیب غریبم یا اون.

 

نوشتن توی وبلاگ جدید رو شروع کردم

البته برای ادامه این وبلاگ یه مطلب جنجالی گذاشتم به عنوان 470 اُمین پست

فعلا به خاطر قوانین گوگل نمیاد بالا

شنیدم که 5 پست به بالا وارد جستجوگر میشه و فکرکنم یه مدتی از راه اندازیش باید بگذره

خلاصه مثل بهشتِ

البته دلبستگی خاصی به اینجا دارم

تنها جایی که خاطرات خوبم رو مینویسم

نمیتونم بیخیالش بشم

و این اومدن و رفتن هام به همین خاطره

 

 دلم میخواد یه پیشنهاد سفر داخلی بهش بدم

نمیدونم قبول میکنه یا نه

البته فکرکنم قبول نکنه

چند روز پیش اول اون پیشنهاد سفر داد

هنوز جوابی ندادم

به خاطر برنامه ی مالی ای که دارم روش کارمیکنم فعلا از این نظر برام سخته سفر خارجی برم

شاید تابستون یا آبان ماه سال دیگه بشه

بهم گفته بودن این کار اولش سخته و حتی ممکنه نتونی یه سفر داخلی بری

ولی دارم تمام تلاشمو میکنم

همه هزینه ها رو دارم مدیریت میکنم که بهم سخت نگذره

 

چقدر خستم.

دیشب که باهاش صحبت کردم و آروم شدم و ناراحتیمو گذاشتم کنار

از خستگی تمام دو روز گذشته و شب قبلش که فقط دوساعت خوابیده بود، بیهوش شدم

اما.

حس ششمم خیلی قویه

صبح پیام که داد فهمیدم خسته است

همون پیام معمول هر روزمون رو دادیما

ولی حس کردم شب خوب نخوابیده

نمیدونم شاید فکرش مشغوله یه موضوعی شده

کاش بهم میگفت.

 

گفتم که آدم خوبیِ

اما مراقب خودش نیست

تنها مشکلم باهاش همینه

 

دیشب به یه نفر گفتم مراقبش باشه

من هرشب براش دعا میکنم

هیچوقتم بهش نگفتم .

این روزها تموم میشه ... ولی نمیدونم بعد از این هرکدوم از ما کجاییم.

رفیق یعنی رییس و دیگر هیچ...

دیگه از دستش ناراحت نیستم ..

یه ,رو ,سفر ,بهش ,توی ,ها ,از دستش ,دستش ناراحت ,داشتم به ,ها رو ,سفر داخلی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ZIBAMOHENNI